- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هم شكسته میشود پشت برادر بیبرادر هم شود مثل گلی پژمرده خواهر بیبرادر از مديـنه آمـده تـنهـا به عـشـق ديـدن او جان نمیخواهد به تن معصومه ديگر بیبرادر لحظه لحظه اضطرابش میشود بيش از مدينه دختر موسي ابن جعفر گشته مضطر بیبرادر با برادر كوه غم را مثل كاهی ديده خواهر غصههايش میشود چندين برابر بیبرادر قم چه استقبال گرمی كرده از معصومه خاتون خاطرش هرگز نشد در قم مكدر بیبرادر روضه دارد تك تك اين بيت ها در لا به لايش او نديـده هـلهـله در بين معـبـر بیبرادر خاطرش جمع است دارد روی پيكر سر برادر همسفر هرگز نشد معصومه با سر بیبرادر روضه كم كم شد كشيده سمت شام و مجلس می زينب آنجا مانـده تنها بیبرادر بیبرادر
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هجران به چالش میکشاند عاشقان را هـمراه خـود میآورد اشـک روان را خواهـر شدی و فکر دوری از برادر با بیقـراری بُـرده از جانت تـوان را بــیـن تــمــام غــصــههـا داغ بــرادر تا پـای مُردن میکـشاند خواهـران را الـحــمـدلله کـه نــدیـدی بــیـن گــودال زیـر هجـوم نیـزه جـسم نـیـمهجـان را با دست بسته کـوچه به کـوچه نرفـتی یـا که نـدیـدی پـوسـخـنـد این و آن را شکر خـدا که پـاسبـانت محـرمت بود دور و بـر نـاقـه نـدیـدی فـاســقـان را اصلا نـرفـتی شـام! نه!! اصلا ندیـدی بر روی لبهایش فـروود خیزران را
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
اختالرضا حبیبۀ موسی ابن جعـفری ای بانـویی که ثانی زهـرای اطهـری دُرّ گـرانـبـهـای ولایـت به شـهـر قــم از جـمـلـۀ خـلایـق عـالـم تـو بـرتـری پوشیده نیست جود تو از بس کریمهای هرکس رسید بر حرمت خوب میخری بـانـوی آسـمـانـی خـاکـی نـشـیـن مـن با لطف خود همیشه کنی ذرّهپـروری دنیا چقدر پست و حقـیر است پیـشتان وقـتی به سـجـده ذاکــر اذکـار داوری بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن جـانـم فـدای آن هـمـه دل بـیـقـراریت در هجـر یـار آن همه لحـظه شماریت جـانـم فـدای درد فـراقـی کـه دیــدهای دنـبـال یـار آن هـمـه نـاقـه ســواریـت جـانـم فـدای سـیـنـۀ پُـر الـتـهـاب تــو جـانـم فـدای آن هـمه انـدوه و زاریت هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟ داغ فـراق بـود کـه شـد زخـم کـاریت گـفـتم فـراق روضهای آمد به یـاد من آن روضهای که هست به چشم بهاریت رخصت دهید روضه بخـوانم برایتان روضه بخـوانم از سفـر عـمه جانـتان بـانـو اگر چه رنج سفـر را کـشیدهای امـا سـر بُـریـده بـه نــیــزه نــدیــدهای گرد و غبار راه به رویت نشسته است امـا کـجـا «اُخـیَّ الـیَّ» شــنــیــدهای؟ راهـی دراز آمــدهای تـا بـه قــم ولـی از تل کجـا به جانب مـقـتل دویـدهای؟ بر سیـنه دستـخـط برادر گرفـتی و... سوزی به یـاد جامۀ از کین دریـدهای سخـتی راه نـیـرو و تابت گرفـتـه بود وانگه رسید خاطرت از قـد خـمیدهای گرچه به یاد یار دو چشمت پُر آب بود کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
هر زمانی دل، میان سیـنهام گم میشود یا به مشهد میرود، یا راهی قم میشود تا نگاه من به دریای ضریحش میرسد دل دگرگون میشود، غرق تلاطم میشود دانه دانه اشک های زائـرانـش میچکـد زیـر پـاهای کـبوتـرهاش گـنـدم میشود نـور میبارد چـنان از گـنـبد این آفـتاب در کنارش جلوه خورشید هم گم میشود شهر قم یا مشهد سلطان چه فرقی میکند هر کـدامش قـبلۀ حاجـات مردم میشود بارها ناگـفـته در اینجا شدم حاجـت روا رفته از دستم حساب، این بار چندم میشود دل به دست او سپردی غم مخور، کار نشد با دعای خواهر خورشید هشتم میشود
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
خیمهگاه اینبار در قم بود، مقتل طوس بود جادۀ مشهد به قـم لبریز از فـانوس بود نامه با خط برادر داشت در دستان خود خواهری از دور میآمد ولی مأیوس بود بر لب خشکـیدۀ قم ذکر یا معـصومه و بر لب معصومه خانم ذکر یا قدّوس بود بس که چشمش را به راهت دوخته، از راه قم خاک مشهد بیشتر در حسرت پابوس بود رود غـم های پـدر، دریای دوری رضا بر فـراز نـاقـهای انگـار اقـیـانـوس بود زینب این بار آمده قبل از برادر جان دهد این خودش متن زیارتنامۀ مخصوص بود روضۀ دشت بـرادرهای از هم ریخـته داغ سنگین بود، روضه روضۀ ناموس بود در فراق هشتمین طاووس جنّت جان سپرد آنکه در دستان خدّامش پر طاووس بود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
هر لحظه لحظه با نفـست خو گرفتهام از عـطر نـاب پـیـرهـنت بـو گرفـتهام بیبـاده می ز جـام طهـوراییات زدم سر مـسـتـم و تـرانـۀ یا هـو گـرفـتـهام تا با تو روبـرو شوم ای آسـمان عشق مـن از تــمـام آیـنــههـا رو گـرفــتـهام بـا تــو هــمـان تـلاطـم دریــای آبـیام بـیتـو شـبـیـه کـشـتی پهـلـو گـرفـتهام تو مـاه آسـمـانی خـورشـیـد هـشـتـمی مهـر تـو را ز ضـامن آهـو گـرفـتـهام حق دارم این چنین به تو وابسته تر شوم من نـا گـرفـته را ز تـو بـانـو گرفـتهام
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات
دلخسته از فراغم یا رب رسان رضا را کن مستجـاب یا رب تنها همین دعا را هر منزلی که رفـتم نقـش سراب دیدم پیـوسـته یـادم آمـد غـمهای کـربـلا را معصومه زینب تو؛ تو هم حسین من باش چیزی دگر نخـواهم بگـذار این بنا را حالا که تو حسینی بر محملم نظر کن خواهم تو را ببوسم نی آن سر جدا را دسـتان عـمـهام را بـستـند گر چه آنها در بین سربداران میجـست مقـتـدا را
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات
میداد جان و بر لـبش ذکر رضا بود مـثـل بـرادر نــالـهاش واغـربـتـا بـود پایـش بسوی قـبله و قـلـبـش خـراسان بهر امامـش هـمچنان غـرق عـزا بود داغ رضایش آنچـنان از پـای انداخت در آن جوانی سخت محتاج عصا بود مـیکــرد یــاد زیـنـب و داغ بـــرادر کـوفه بـرای آل عـصمـت بیحـیـا بود در دست اهل قم همه گل بود و گل بود در دست پست کوفـیان سنگ جفا بود دارالـبـکـایش نـیـنـوا میگـشـت بـانـو کم کم گـریز روضهاش تا کـربلا بود گـویـی ز تـل زیــنـبـیـه دیـد خــواهـر بر زخـم زخـم آن بـرادر، رد پـا بـود جـسم بـرادر را خـراسان دفـن کردند در کـربـلا اما تـنی پُر خـون رها بود جا دارد اینکه جان دهد زین غم رئوفی آیا سـزای آل عـصـمـت نـاسـزا بـود؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
در حرم نه، زائرت دارد اقامت در بهشت قیمتی تر میشود با تو عبادت در بهشت روز محشر نه، به تأیید زیارت نامهات میکنی از زائران خود شفاعت در بهشت از زیارت نامهات فهـمیدهام این راز را هرکسی خوانْد از تو،خواهد رفت راحت دربهشت هرچه میخواهم عنایت میکنی یکباره، چون زود خواهد شد دعاها استجابت در بهشت خوش به حال خادمانت که چنان خیل مَلَک پیش تو هستند هی مشغول خدمت در بهشت صبح میآیم نمیگویم که کِی دل میکَنم چون که معنایی نخواهد داشت مدّت در بهشت ظاهـراً کُـنج حـرم دفـن است اما بـاطـناً زودتر از موعدش رفته ست «بهجت» در بهشت خوش به حالش مسجد اعظم گواهی میدهد اینچنین دارد «بروجردی» عمارت در بهشت خوش به حال کفتر صحنت که دائم پیش توست فرق دارد داستانهای حسادت در بهشت ساعتی در زیر درب ساعتت محو توأم گرچه بیمعنی ست با این فرض ساعت در بهشت توی حوض صحن افتاده ست عکس گنبدت گوییا افتاده اینجا عکس جنت در بهشت معتقد هستم فقط با « اِشْفَعی لی فاطمه« میکنی بعد از قیامت هم قیامت در بهشت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
میـزبانت گشت قـم اینگونه تا روز جزا رشد کرد اینگونه دین در تار و پود این فضا بعـد مـشهـد با احـادیـثـی که از قـم آمده شد برای کل ایران فرصت تو مُقـتضیٰ بارگـاهت عُـشِّ آلُ الله شد، بـر گِـرد تو؛ گاه گـفـتم یا نـبی و گـاه هـم یا مـرتضی گَبر اگر شیعه شود جای تعجب نیست که داده از این دست حاجـت هکـذا و هکـذا آن نمازی را که در مشهد نخواندم بعد طوف چون نماز واجبم در این حرم کردم قضا گـوئـیا که زائـرم از قسمت باب الجـواد در حرم با گفتن یک یا علی موسیَ الرِّضا در ازای اینکه تو معصومهای حس میکنم چارده معـصوم را امروز در حال عـزا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها با برادر
خواهر شدن یعنی، بلا بر جان خریدن از کـودکـی نــازِ بــرادر را کـشـیـدن خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن خواهر شدن یـعـنی مـدیـنه تـا کـنارت با پای دل صحرا به صحرا را دویدن خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن قـطره به قـطره پایِ دیـدارت چکـیدن خواهر شدن یعنی زهجران پیر گشتن در کمتر از یک سال دور از تو خمیدن مشـتـاق دیـدارم رضـا جـانـم کجـایـی قــم شـد مـسـیــرِ آخـرم الـحــمــد لـلـه زخـمـی نـشـد بـال و پــرم الـحـمـد لله قـم احـتـرامـم حـفـظ کـرده تا که دیـده مـن دخـتـرِ پـیـغـمـبـرم، الـحــمـد لـلـه در کـوچهها راهِ عـبـورم را نـبـستـنـد مـانــنـد زهــرا مـــادرم الـحــمـد لـلـه با ضربۀ سیـلی میانِ کـوچـهای تـنگ خـونـی نـشـد چـشـم تـرم الـحـمـد لـلـه بـیـن در و دیــوار بـا داغـیِ مـسـمـار زخـمـی نـگـشـتـه پـیـکـرم الـحـمـد لله دعوا نشد، بر چادر من جایِ پا نیست خـاکـی نـگـشـتـه مـعـجـرم الـحـمـد لله مـا خـاطـراتـی تـلـخ از بـازار داریـم بـاز است هـر سـو مـعـبـرم الحـمـدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست سـاکـت بُـوَد دور و بـرم الـحـمـد لـلـه در کـوچـه تـنـگ یـهـودیهـا نـرفـتـم آتــش نــیــفــتــاده ســرم الـحــمـدلـلـه بـالای نــیــزه قـــاریِ قــرآن نــدیــدم مـحـمـل نـگـشـتـه مـنـبـرم الـحـمـد لله حرفِ سنان و شمر و خولی نیست اینجا دارم تـــمــــامِ زیـــورم الــحــمـد لـلـه کــنـج خــرابــه داغ دُردانــه نــدیــدم دشـمـن نـگــفـتـه کـافـرم الـحـمـد لـلـه دور از مـدیـنه تـشیـیعِ من دیـدنـی شد قـبـرم هـمـان دم شـد حــرم الحـمـد لله غـسـل تـنم کاری ندارد چـونکه پـنجه مـویـم نـپـیـچـیـده بـه هـم الـحـمـد لـلـه تا صبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها با برادر
یوسف چرا به گوشۀ کـنعـان نمیرسد این هجر، این عذاب به پایان نمیرسد خشکم زده، ترک ترکم، تشنهام، چرا بـارانِ رحـمـتـی به بـیـابـان نـمیرسد راهی شدم ز شهر و دیاری که داشتم چشم ترم به حضرت بـاران نمیرسد آه ای بـرادرم سر و سامـانِ من تویی این خواهرِ تو به سر و سامان نمیرسد هم نیست قسمتم برسم محضرت رضا هم بر لبِ تـرک زدهام جـان نمیرسد در بـینِ بـسـترم، نـفـسـم با تو میزنـد جانانِ من، به این دلِ ویران نمیرسد؟ قسمت نبود پیـش تو بـاشم عـزیـز من کارم دگـر به دارو و درمان نمیرسد آنقدرْ ناخوشم که در این لحظههای تلخ دستم به سمتِ زلفِ پـریشان نمیرسد زینب دلش گرفت و صدا زد، خدای من یک تن به دادِ این لب عطشان نمیرسد؟ شکرخدا نه نیزه، نه شمشیر خوردهای نه از کمان حـرمـلهها تیـر خـوردهای
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
آقـا سـلام خـواهـرتـان رو بـراه نیست دور از تو کار هر شب او غیر آه نیست وقـتی به قـم رسید خـرابـه نـشین نشد شکر خدا که خواهرتان بیپـناه نیست زهـر فراغ خورد ولی دست و پا نزد معصومهات بجز تو کسی را صدا نزد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
حـیا به دست تو آموخت دلبـریها را و آمـدی که امـامـت کـنـی پـریها را تویی که چادر شب را به ماه پوشاندی گره زدی سر هر غنچه روسریها را تو آن خطیب غریبی که خطبههای غمت گـرفـتـه دست، دل پـای منـبـریها را چنان تو هرچه که گشتم کسی به جز زینب نکـرده است ادا حـقّ خـواهـریها را هـوای نـامۀ مـمهـور بُـردن از دستت کشانده از مشـهـد تا تو پا- پـریها را قـمِ بدون تو سوهـان روح بود و کساد به صف کشاند حضور تو مشتریها را همین که گوشۀ چشمی نظر میاندازی شفـای عاجـل درد است بسـتریها را نشستهام چو غباری به شوق اذن دخول بــیـا بـگــو نـتـکــانـنـد پــا دریها را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
هم آفـتابـی و هم سـایه بر سـرم داری یک آسمان کرم و لطف دم به دم داری تـو آیـتـی ز بهـشـتی که آمـدی ایـران به روی دوش خودت بیرق کرم داری امـامـزادۀ مــوسـی بـن جـعـفـری امـا برای فاطمه در شهـر قـم حـرم داری برای بخـشـش هـر چه گـناه، ای بانـو بـه روی نـامـۀ اعـمـال مـا قـلـم داری تو مثـل عـمـۀ سـادات بر فـراز حـرم به عشق گـنبد سلطان خود عـلم داری به زیر پای تو گل ریخت قم ولی پیداست برای روضۀ زینب هـمیشه غـم داری نه ازدحـام حـرامـی، نه بـزم نامحـرم چه قدر دور و برت چشم محترم داری شـراب بود و کـباب و ربـاب هـم بود یزید گفت به مطرب بزن، چه کم داری؟!
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
السلام ای زینب موسی بن جعفر، فاطمه حضرت معـصومۀ آل پـیـمـبر، فـاطـمه تا که هر دفعه دلم از دست این و آن شکست بی پـناه افـتادهام امشب نجـاتـم میدهی؟! پای من لغزیده از غفلت ثباتم میدهی؟! دل بر احسان شما بستم، مرا هم میخری؟ از فراق باغبان گلبرگ ها پژمرده است بر دل زهراییات مُهر جدایی خورده است خواستی تا منـزل جـانـان روی اما نشد مردم قم یاس و نیلوفر به دورت ریختند دسته دسته لالۀ پـرپـر به دورت ریختند خوب شد اینجا همه بیدار و شیعه مذهباند خوب شد سنگی در اینجا سوی ابرویی نرفت شعـلهای از آسمان مابین گیسویی نرفت خنجـر کـندی مداوای دلی محـزون نشد از روی نیزه سری اینجا نمیافتد زمین خواهری در بین مرکبها نمیافتد زمین من کجا و خواندن ابیات مکشوفه کجا؟!
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هم غمِ اشک دو خواهر، دو برادر را کشت هم فراق دو برادر که دوخواهر را کشت هـر دو تا داغِ بـزرگـیست برای زهـرا وای از غـصّۀ اولاد که مـادر را کـشت خواهری در قُم و از هجرِ برادر جان داد کوفه و شام هم آن خواهرِ دیگر را کشت آه ای حضرت معـصومه بـمیـرم بی بی غربت تو به خدا شیعـۀ حـیـدر را کشت پیش چشمت به رضای تو جسارت شد؟ نه دید زینب که عـدو سبط پیـمبر را کشت کرد خورشیدِ سرش بر افقِ نیـزه طلوع گیسوی درهمِ او خواهرِ مضطر را کشت جان گرفت و به لبش آیۀ قـرآن گل کرد خیزران صوت رسای لب و حنجر را کشت دلِ شب داخلِ ویـران، سر خونینِ حسین در طبق آمد و این منظره دختر را کشت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
کـشـیـدهانـد سـوی گـنـبـدش پَـر ما را پُر از مکـاشـفـه کـردند سـاغـر ما را سراغ فـاطمه را از کـریـمه میگـیرم که میدهد حـرمـش بوی مـادر ما را اگر شفیعه شده پس خیالها تخت است درست میکـنـد او کـار محـشر ما را مقـابـل حـرمش خـم شدیـم یک دفـعـه رساند پـای ضـریـح رضـا سـر ما را نـداشـت هـیــچ زنی در مـیــان آل الله مـقـام دخـتـر موسی بن جـعـفـر ما را اگرچه حضرت معصومه جلوه زهراست میان این دو ز مظلومیت تفاوت هاست نـماز هـر شب بی بی ما نـشـسته نبود نرفت پشت در و دندهاش شکسته نبود کسی قلاف به بازوی لاغرش که نزد و بـند بـند تن او ز هم گـسـستـه نـبود هـمیشه نـان و غـذایش براه بود اینجا نبود چرخش دستاس خون به دسته نبود نرفت پای برهـنه به کوچه کوچۀ قـم دوان دوان پی مولا نرفت خسته نبود بجای چند نفر مشت و تازیانه نخورد شبیه حضرت زینب که دست بسته نبود کسی به عمد رهش را به خانه دور نکرد کـریمه از سر بازار قـم عـبور نکرد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
نام او هم نـشر دیـن، تبـلیـغ آئـین میکند عـطر او فیضیهها را عطرآگـین میکند دختر معصوم یعنی حضرت معصومه که دست اعجـازش کـتاب الله تـدوین میکند
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
سلام بر تو که اسطورۀ حجـاب شدی جـواب های سـؤالات بی جـواب شدی سلام بر تو که در آسمان عـلم و ادب شعاع نور شدی مثل یک شهاب شدی به خاک کشور ایران دو نور تابان شد رضا چو شمس شموس و تو آفتاب شدی برای یاری دین و امام عـصر خودت شبـیه عـمۀ خود پـای در رکاب شدی ز بس که دست کریمت گره گشایی کرد برای نـام کـریـمـه تو انـتـخـاب شدی برای شأن تو این واژه تا ابد کافی ست رضا حسین شد و زینبش حساب شدی خـدا کند بنـویـسی مرا به نوکـریات تو دختری؛ ولی عالم فدای مادریات نگـاه مرحـمـتی کن به این گـدا بیبی بـده به حـق رضـا حـاجت مـرا بیبی میان صحن تو جارو به دست میگیرد برای خـادمیات صاحب عصا بیبی قـسم به جـان خودم جـبرئیل میمـیرد اگر که پـر نـزند دور این سـرا بیبی پی زیـارت زهـرا به قـم سـفـر نکـنم بگـو کجـا بـروم من بگـو کجـا بـیبی مراجع و عـلما حـلـقـه دور تو بستـند برای ایـنکه تـویی بـاب عـلم ها بیبی غــمـی نـمـانـده بـرای اهـالـی ایــران دمشـق ما توئی و کـربـلا رضا بیبی غمی که سوخت دلت را شرار زهر نبود تو از دیـار خود افـتـادهای جـدا بیبی تو آمـدی که انـیـس دل رضـا بـشوی تو آمدی که در ایران بزرگ ما بشوی مرا خـدات نـوشتـه برای نـوکـریات برای بـال زدن در هـوای زائـریات از آن زمان که به موسی بن جعفرت دادند رضا همیشه بنازد به مهر خواهریات تـو آمـدی کـه سـپـاه بـرادرت بـاشـی رواست اینکه بنازد به این دلاوریات ز بس مـقـام تو بـالاست آفـریـنـنـده ت نیافت هیچ کسی را برای همسریات گـل هـمـیـشـه بـهـار امـام هــفـتـم مـا دلم شکـسته بـرای خـزان پـرپـریات اگرچه درد فراق آتش است و میسوزد ولی نـسـوخـت تـمـام دل کـبـوتریات مرا ببخش ولیکن در این مسیر خطیر نرفت دست پلیدی به سمت روسریات ولـی امــان ز دل کـوثـر امـام حـسین ز پنـجـهها و سـر دخـتـر امام حـسیـن
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات
ﺗﺎ ﮐـﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳـﻼﻣﯽ ﺑـﺮﺳـﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧـﺒـﺮﯼ ﻧـﯿـﺴﺖ ﺑـﺮﺍﺩﺭ ﻧـﮕـﺮﺍﻧﻢ جان بی تو به لب آمده، ﺍﯼ ﭘـﺎﺭۀ ﺟﺎﻧﻢ دلگیرم ازین شهر و روا، نیست بمانم ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌـﻘﻮﺏ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮐـﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧـﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺁﺗـﺶ ﻋـﺸـﻖ ﺗﻮ ﭘـﺮﯼ ﺩﺍﺷـﺘﻪ ﺑـﺎﺷﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧـﺮﺍﺳـﺎﻥ ﺳـﻔـﺮﯼ ﺩﺍﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗـﻢ ﻫﻢ ﻧـﻈـﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳـﻮﺩﻩ ﺑـﻤـﺎﻥ ﭼـﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫـﻢ ﯾﮏ ﻗـﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﺑﻪ ﺨـﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ! ﺍﯾﻦ ﺟـﺎﺩّﻩ ﻫﺎ ﭼـﺸـﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗـﺪﻡ ﻣـﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣـﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ حاشا ﮐﻪ ﻓـﺮﺍﻣـﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟـﺒـﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑـﺎﯾـﺪ ﮐﻪ ﺑـﺴـﺎﺯﻡ ﺣــﺮﻡ ﻣـﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑـﺎﯾـﺪ ﻧـﺮﺳﯿـﺪﻥ ﺑـﻪ ﺭﺿـﺎ ﺭﺍ ﺑــﭙـﺬﯾـﺮﻡ ﺣـﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬـﺎﺩﺕ ﺑـﺮﺳـﻢ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺑـﻤﯿـﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘـﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑـﯿـﻤـﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿـﺮﻡ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮۀ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺑﺎ ﯾـﺎﺩ ﻏـﻢ ﻓـﺎﻃـﻤـﻪ ﻫـﻖ ﻫـﻖ ﺑﻨـﻮﯾـﺴﻢ ﺑﺮ ﺣـﺎﺷـﯿـۀ ﺑﺮﮒ ﺷـﻘـﺎﯾـﻖ ﺑـﻨـﻮﯾﺴﻢ... ﺑﺎ ﮔـﺮﯾـۀ ﻣﻦ ﻫـﯿـﭻ ﮐـﺴﯽ ﮐـﺎﺭ ﻧـﺪﺍﺭﺩ ﻗــﻢ ﮐـﺎﺭ ﺑﻪ ﻣـﻬـﻤـﺎﻥ ﻋــﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧــﺪﺍﺭﺩ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻣـﻌـﺼﻮﻣـۀ ﺗـﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾـﻮﺍﺭ ﻧـﺪﺍﺭﺩ نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺑـﯿﻦ ﺍﺛـﺮ ﻫـﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣـﺰﻣﻪ ﻓـﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻓـﺎﻃﻤﻪ ﻓـﺮﻕ ﺍﺳﺖ از مردم نامـرد در اینجا اثـری نیست در شهر قم از ضربۀ سیلی خبری نیست
: امتیاز
|